رادی من

حدود حق

ديروز رادي از صبح تا عصر چند ساعتي با تبلت بازي كرده بود و اين خيلي بيشتر از استانداردهاي خونه ما بود بنابر اين مجبور شدم تبلتشو ازش بگيرم. رادي حاضر نبود تبلتشو بده چون به قول خودش، جمعه‌ها براش روز قانوني استفاده از تبلت‌ بود.خلاصه اختلاف نظر بالا گرفت و در نهايت من با استفاده از قوه قهريه تبلت رو گرفتم. رادي خيلي ناراحت شد و احساس مي كرد خيلي بهش توهين شده. با بغض و خشم گفت:" حق هيچ آدمي بر يك آدم ديگه بيشتر از خود اون نفر نيست، نكنه شما فكر مي كنين من آدم نيستم كه به خودتون بيشتر از من حق مي‌دين؟!" رادي عزيز من تا اين حد آزاده هست و عزت نفس داره كه نه به خاطر تبلت، بلكه به خاطر ا...
30 دی 1392

دوستي

تلويزيون برنامه‌هاي مربوط به جنگ و خشونت رو نشون مي‌داد. من با دلخوري گفتم: آدم دلش ميگيره تلويزيون نگاه كنه بس كه برنامه‌هاي اين جوري نشون مي‌ده. رادي گفت:" آره مامان راست مي‌گين، من عاشق صلح و دوستي ام چون دوستي كليد هر قفل باز نشدنيه " ...
30 دی 1392

باب اسفنجي

كارتون باب اسفنجي بسيار بسيار مورد علاقه رادي و برادرشه و رادي اغلب، ديالوگاي جالبشو مخصوصا ديالوگاي مربوط به پاتريكو حفظ و اجرا مي‌كنه. از قضا اين كارتون مورد توجه اعضاي بزرگسال خانواده و بستگان نيز هست و صحبت درباره اون هميشه موضوع مشترك صحبت پسرا با فاميلاي بزرگساله.  ديروز رادي تكه هاي جالبي از پاتريكو اجرا مي‌كرد و در اين خصوص با خاله جوونش گپ مي‌زد. رادي: " نويسنده اين كارتون خيلي خلاقيت داشته، فكر كنين از يه اسفنج ظرفشويي الهام گرفته و همچين كارتون جالبي رو نوشته ...   ...
28 دی 1392

دو روي سكه رياست

رادي مي‌گه:   دوستام از رييس شدن، فقط دستور دادنشو مي‌بينن، نمي‌دونن همه مسئوليتا با  رييسه. داريم يه گروه دوستي تشكيل مي‌ديم ، جالا همه مي‌خوان رييس بشن. من  بهشون مي‌گم بايد بتونين بقيه رو جذب كنين، به خواسته‌هاشون جواب بدين...... : : : من با چشمهاي گرد شده از تعجب  ...
25 دی 1392

استقلال در يادگيري

رادي از خاطرات خانه كودك تعريف مي‌كرد. مي‌گفت: "يه پسري تو كلاسمون بود كه "خريدن" و "فروختن" رو اشتباه به جاي هم به كار مي‌برد، آخه فيلم  و برنامه‌هاي تلويزيوني علمي رو نگاه نمي‌كرد براي همين چيزاي زيادي نمي‌دونست" گفتم: " آخه رفع اين اشتباه كه نياز به برنامه علمي نداره فقط كافيه كه پدر و مادرش معني درست اين كلمه هارو بهش آموزش بدن" جواب داد: " نه مامان! اون يه مهد كودك خيلي خوب مي‌رفت، فقط اشكالش اين بود كه خيلي به آموزش مهدش تكيه كرده بود ."  ...
15 دی 1392

راه درك دوستي

رادي رو بغل مي‌كنم و مي‌بوسمش، بهش مي‌گم: " تو خيلي نازي، مي‌دوني همه خيلي دوستت دارن؟" مي‌گه: " آره مي‌دونم" مي‌گم:" از كجا مي‌دوني؟" مي‌گه: " از علاقه‌اي كه بهم نشون مي‌دن" ...
15 دی 1392

من پرينتر نيستم

تازه از سفر رسيديم و رادي كلي تكليف انجام نشده داره. متاسفانه به علت ترافيك جاده‌‌اي 5 ساعت ديرتر رسيديم و كلي برنامه‌هامون به هم ريخته.  من با سرعت زياد بهش ديكته مي‌گم و ازش مي‌خوام كه عجله كنه چون هنوز دو تا تكليف ديگه داره. صبوري مي‌كنه و چيزي نمي‌گه. وقتي سرعتمو بيشتر مي‌كنم با دلخوري مي‌گه: " مامان من پرينتر نيستم، يه پسر 6 ساله‌ام كه تازه نوشتنو ياد گرفته." ...
15 دی 1392

نگراني از آينده

تلويزيون اخبار مربوط به فاجعه تروريستي لبنان رو پخش مي‌كرد، رادي دست از مشق نوشتن برداشته و تمام حواسشو به اخبار سپرده بود. به رادي گفتم: مشقاتو بنويس مامان، اين اخبار مربوط به ما نيست. جواب داد: " من بايد از آينده زندگيم با خبر بشم، شايد شما به خاطر اين كه منو شاد كنين همه حقيقتو بهم نگين"     ...
11 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادی من می باشد